-
یاد دلم باشد
جمعه 17 آبانماه سال 1392 23:30
یاد دلم باشد آنهایی که با بهانه یادم می کنند بی بهانه از یادم می برند یاد دلم باشد، نه چشم به راه آمدنشان باشم نه دل نگران رفتنشان اما سهم شان را از مهربانی کم نکنم
-
دلتنگی
جمعه 17 آبانماه سال 1392 23:24
رفته بود اما اهریمنی را با من همخانه کرده بود دلم که می گرفت نبودنش را به شکل خنجری می ساخت فرو می کرد در قلبم کاظم خوشخو
-
خاطرات روزهای با تو را
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1392 18:54
خاطرات روزهای با تو را چطور فراموش کنم؟ وقتی خود من یکی از خاطرات آن روزهایم کاظم خوشخو
-
لحظه های غریب
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 11:32
زیر آوار این لحظه های غریب سوسوی هیچ ستاره ای برای من نیست دلم گرفته یک دلتنگی همیشگی مدام همراه من است کاش تو را ندیده بودم کاظم خوشخو
-
خاطرات دستانم
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 11:23
رفته ای .. و تنها خاطره ای که به جا مانده دست های من هستند نمی توانم دور بریزم شان ... " مهدی اشرفی "
-
هیچ ماندنی
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 10:52
هنوز در هیچ بودنی ، تعادل و در هیچ ماندنی ، تداوم ندیده ام .. همگان زود ترک می کنند زود هیچکس می شویم و تنها جا می مانیم .. " نیکی فیروزکوهی "
-
تنها حس مشترک
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 10:38
هنوز هم دوست داشتن تنها حس مشترک ماست .. من تو را دوست دارم و تو دیگری را همین بهانه کافی ست که باور کنم تو دلتنگی هایم را می فهمی ..
-
یک جور خاصی
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 10:22
بعضی آدمها را نمی شود ، داشت .. فقط می شود یک جور خاصی دوست شان داشت .. بعضی آدمها ، اصلاً برای این نیستند که برای تو باشند .. یا تو برای آنها ! اصلاً به آخرش فکر نمی کنی آنها برای این هستند که دوست شان بداری .. آن هم نه دوست داشتن معمولی ،نه حتی عشق .. یک جور خاصی دوست داشتن ، که اصلاً هم کم نیست .. این آدم ها حتی...
-
بلد نیستم دوستت نداشته باشم
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 10:00
من چرا باید تو را دوست داشته باشم؟ خیلی به این سوال فکر کرده ام، چرا؟ و تنها جوابی که به ذهنم رسیده این است که بلد نیستم دوستت نداشته باشم " کاظم خوشخو "
-
دیدار اتفاقی ..
سهشنبه 14 آبانماه سال 1392 09:57
آمدنت .. ! آه .. فکرش را هم نمی کنم من تمام دعاهایم ، دست به دست هم داده اند برای یک دیدار اتفاقی تو .. " کاظم خوشخو "
-
بلاتکیلف
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 09:50
بلاتکیلف یعنی من وقتی مشق هر شبم نوشتن از عشق کسی است که نه می گوید برو و نه ماندنم را می خواهد کاظم خوشخو
-
از دست کارهایت ...
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 09:47
جوابم را که نمی دهی وانمود می کنم اهمیتی ندارد نگاهم که نمیکنی با لبخندی خودم را آرام می کنم سرد که می شوی می گویم مگر او با من چه نسبتی دارد؟ اما باور کن شب از دست کارهایت تا صبح آه می کشم کاظم خوشخو
-
شرح در تصویر
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 22:46
-
یک نفر رفته است
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 22:44
هر کسی یک امید یک عصیان یک از دست دادن یک درد یک تنهایی یک اندوه در خود دارد زیرا از درون هر کس یک نفر رفته است و هر کاری که می کند نمی تواند او را بدرقه کند فاتح پالا/برگردان:سیامک تقی زاده
-
شرح در تصویر
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 14:56
-
روز دوم
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 15:02
در میان روزها از "روز دوم" بدم میآید... روز دوم بیرحمترین روز است، با هیچکس شوخی ندارد، در روز دوم همهچیز منطقیست، حقایق آشکار است و به هیچ وجه نمیتوان سر ِخود را شیره مالید... مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود، آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم، اما امان از روز دوم...روز دوم تازه میفهمیدیم که تابستان...
-
دوستـی هـای ِ کنسـروی
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 21:32
این روزهـا کسـی، به خـودش زحمـت نمیدهـد یک نفـر را کشـف کنـد ، زیبـایی هـایش را بیـرون بکــِشـد ، تلخـی هـایش را صبـر کنـد … آدمهـای ِ امـروز، دوستـی هـای ِ کنسـروی می خواهنـد ! یک کنسـرو که درش را بـاز کننـد ؛ بعـد …یـک نفـر، شیرین و مهـربـان، از تویش بپَـرد بیـرون ! و هی لبخنـد بزنـد و بگویـد :” حـق بـا تـوسـتــــ ”...
-
شرح در تصویر
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 21:24
-
همه عاشق شدن را بلدند
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 21:23
همه عاشق شدن را بلدند، اما فقط افراد کمی هستند که بلدند چگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند ! گریز دلپذیر آنا گاوالدا
-
شرح در تصویر
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 21:23
-
همراه آخر
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 12:01
به دنبال همراه اول نیستم...! این روزها اول راه ، همه همراهند... این روزها باید دنبال همراه آخر گشت ، همراه تا آخرین قدم... آقا بزرگ
-
عاشق خیالت شدم
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 11:47
دیر آمدی عزیز! من عاشق ِخیال ِ تو شدهام... افشین صالحی
-
داستان
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 11:25
میگن یه بنده خدایی نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ... مرگ گفت: الان نوبت توئه که ببرمت ... طرف یه کم آشفته شد و گفت: داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ! مرگ: نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... اون مرد گفت: حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد...
-
شرح در تصویر
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 21:33
-
باید دیگران هم خوب باشند
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 21:24
... دریافتم خوبیهایی که ممکن است داشته باشیم همیشه به کارمان نمیآید، چون کافی نیست که یک آدم، آدم خوبی باشد، باید دیگران هم خوب باشند تا این خوبی دردی دوا کند ...! برگرفته از کتاب "داستان زندگی من" | لائو شه |مترجم: الهام دارچینیان
-
عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 21:21
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر عقل بر میگشت راهی را که دل پیموده بود عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود حرف منت...
-
درد این روزای من...
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 19:40
«برای یک فرد انسانی و هم چنین برای یک جامعه ی انسانی، فاجعه وقتی به اوج خود می رسد که احساس کند هیچ نقشی در پیش برد، تحول و دگرگونی سرنوشت خود ندارد. همین احساس فجیع کافی است تا انسان از درون متلاشی شود و با چشمان باز ببیند که دارد از پا در می آید. ... چه انتقام وحشت باری، چه انتقام موهنی، چه نکبت بار! وای بر نا...
-
کوششم بی نتیجه ماند...
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 19:31
کوشیدم تا بکوشم که هنگامی که ناچارم به کار کردن به کارم فکر کنم نه به تو و چه خوشبختم من که کوششم بی نتیجه ماند... "اریش فرید/شاعراتریشی"
-
شرح در تصویر
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 08:16
-
درد من را کسی نمی فهمد !
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 08:09
نگرانم ! ولی چه باید کرد عشق ، دلواپسی نمی فهمد درد من ، خط ِ میخی است عزیز درد من را کسی نمی فهمد ! بغض کردن میان خندیدن تکیه دادن به کوه ِ نامرئی خسته ام از ضوابط عُــرفی خسته ام از روابط شــرعی هیچ کس ، هیچ کس نمی داند به نگاهت چه عادتی دارم هیچ فرقی نمی کند دیگر ــ اینکه با تو چه نسبتی دارم ــ تف به هرچه اصــول...