-
یادت نمیرود...
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 08:04
از قدیم گفتند بزرگ می شوی یادت می رود اما من مانده ام چرا هر چه بزرگتر می شوم "یادت نمیرود... یادت نمیرود که به یادم سر نزنی..."
-
عجیبه اما واقعیه
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 07:53
کاش کسی بود با موجودات عجیبی زندگی میکنیم موجوداتی که تنها با “بی محلی” آدم می شوند ...
-
کاش کسی بود ...
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 07:47
کاش کسی بود که خیره به چشمهایش تا خود صبح حرف میزدم قد تمام این دفترچه ها قد تمام این خودکار ها کاش کسی بود که دست در دستانش لبهای بسته را باز میکردم دستهایش را می فشردم تا خود صبح حرف میزدم قد تمام دلتنگی ها قد تمام بغض ها کاش کسی بود که وقتی حرف هایم تمام شد بی هوا و بی فاصله بگوید : دوتا چای بریزم با هم بخوریم ؟!...
-
ایـن جمـله ارزانـت میـکند ...
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 07:46
آدمــها درســت وقتیــکه می فهــمند دوستــشان داری مغـرور میـشوند ... وحشـی میـشوند ... لگد میـزنند ! دوســتت دارم هایـت را قایـم کـن . ایـن جمـله ارزانـت میـکند ...
-
بدترین نوعِ فراموشی
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 07:44
عادت ؛ بدترین نوعِ فراموشی ست ! ببخش که نبودم و تو عادت کردی به نبودنم خودمانی بگو ! اینجا که کسی غریبه نیست عادت کردی .. فراموشم کردی گفتم ات که ! عادت ؛ بدترین نوعِ فراموشی ست ... " ـُمیـــد "
-
دیگه وجود نداره....
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 14:42
در گذشته ها به دنبال لحظه های ناب گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه ها، اینک وجود ندارند نادر ابراهیمی
-
می ترسم...
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 14:31
از همین میترسم که به کسی یا چیزی عادت کنی، اون وقت اون کس یا اون چیز قالت بذاره . اون موقع دیگه هیچی برات باقی نمیمونه . میفهمی چی میخوام بگم ؟ ...از کسایی که میزارن میرن خوشم نمیاد؛ واسه همینم اول از همه خودم میرم . اینجوری خاطر جمع تره ! خداحافظ گری کوپر - رومن گاری
-
تا حالا شده؟؟؟؟
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 13:01
هر موقع به کسی شک کردی و اون در جوابت گفت : " یعنی تو به من اعتماد نداری ؟ " بدون شکی که کردی کاملا درست بوده !
-
گره
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 12:56
گره در خانه ی ما ارثی بود مادربزرگ چارقدش را مادرم روسری اش را و من بغض هایم را به تو . . .!
-
شرح در تصویر
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 12:26
-
هنوز
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 22:01
هنوز روی حرف هایم مانده ام، کاری به کار تو ندارم ! تنها، چند "دوستت دارم" ساده است که اینجا، گوشه ی دلم جا مانده ... برایت می نویسم و آرام میروم ...!
-
آخرین بار
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 18:53
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است ! تـب میکنم، عـرق میکـنم، میلَرزم جان میدهـم . هزار بار، میمیرم و زنده میشوم پیش چشمهای تو تا بگـویم دوسـتت دارم . اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است ! امّا آخرین بار آن از همیشه سختتر است و امروز میخواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم و بـعد...
-
دلـم مـی خـواهـد . . .
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 14:33
دلـم مـی خـواهـد . . . یـک مـیـس کـال بـاشـم بـرایـت . . . شـمـاره ای کـه . . . سـیـوش نـکـرده بـاشـی ! زیـر لـب . . . تـکـرارم کـنـی . . . بـه یـادم نـیـاوری .. . دلـم مـی خـواهـد . . . بـی اجـازه ی تـ ـــــــــــــــــــــــــو . . . پـادشـاهـی کـنـم در نـاخود آگـاهـت..
-
شرح در تصویر
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 18:55
-
دل من
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 11:57
هر چه دادم به او حلالش باد ، غیر از آن دل که مفت بخشیدم دل من کودکی سبکسر بود ، خود ندانم چگونه رامش کرد او که میگفت دوستت دارم ، پس چرا زهر غم بجامش کرد... " فروغ فرخزاد "
-
شاید...
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 11:44
با هم قرارِ ملاقات داشتیم ! روزهاست نیامده، شاید بیمار شده یا زیر قطار رفته؟ شاید کسی نظرش را عوض کرده است شاید ساعـت مچیاش را فرامـوش کرده، و یا ساعت مچیاش، فراموش کرده وقت درست را به او بگوید ! شاید ماشیناش روشن نشده و یا وسط راه خراب شده، شاید درست وقتی که میخواسته بیاید کسی به او زنگ زده با پیغامی که او به...
-
شرح در تصویر
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 22:44
-
ﮔﺎﻫﯽ
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 22:40
گاﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿـــﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤـ ــﯿﺪ ، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒــــ ـــﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ... ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ که ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ای ... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــــﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑــﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ...
-
تو را نخواهم بخشید...!
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 02:37
اگر عاشقِ کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگات نمیشوم ! حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمیکنم، در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاریست، چشمانم پُر نمیشود تقویمِ روزهایِ نیامدنت را هم دور انداختهام . کمی خستهام، کمی شکسته کمی هم نبودنت، مَرا تیره کرده است . اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفتهام، و...
-
چقدر؟
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 02:29
چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟ من او را دوست داشتم | آنا گاوالدا
-
هیچ وقت نبودی
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 02:26
حق با تو بود در رابطه ی ما همیشه یک چیزی کم بود مثلا تو هیچ وقت نبودی ییلماز اردوغان ترجمهی سیامک تقی زاده
-
ظرفیت آدما کم شده....
شنبه 22 تیرماه سال 1392 12:15
اینکه به آدما بگیم که چقد دوستشون داریم ... که چقد دلتنگشونیم ... که چقد بهشون نیاز داریم ... اینکه بگیم دوس داریم گاهی ببینیمشون یا صداشون بشنویم ... خیلی خوبه ولی تجربه نشون داده که آدما اینروزا ظرفیت شنیدن این حرفارو ندارن ... اگه بگیم روز به روز دلتنگیامون زیاد و زیادتر میشه ...
-
شاید ما نباشیم ...
شنبه 22 تیرماه سال 1392 12:14
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم؛ و به عبورشان می خندیم! چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ میکنیم ؛ و چه ارزان می فروشیم لذت با هم بودن را! چه زود دیر می شود و نمی دانیم که؛ فردا می آید شاید ما نباشیم ... (سید علی صالحی)
-
جای آدمهای خیلی خوب
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 18:12
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند قلب ، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد قلب؟ راستش نمی دانم چیست، اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است ! یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
-
هیچ وقت برنگرد
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 12:48
می دانی ؟ وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد محبت خراب می شود محبت ویران می شود محبت هیچ می شود باور کن یا برو یا بمان اما اگر رفتی هیچ وقت برنگرد هیچ وقت نادر ابراهیمی
-
دوستی ساده ؟!
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 12:41
گفت : " چرا همه اش دنبال معنای دیگری هستی . این یک دوستی ساده است . " آب دهانم را قورت دادم . " دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست . " رویای تبت - فریبا وفی
-
شرح در تصویر
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 11:41
-
منفورترین چیز در دنیا
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 11:11
منفورترین چیز در دنیا دل آدمیزاد است هر چه بلا سرش بیاوری بازهم به خودش نمی آید اصلا چرا راه دور برویم دل خود من از دست تو خون است اما چه کارش باید کنم؟! دائم مثل بچه ها بهانه ی تو را می گیرد. وحید شیردستیان
-
شرح در تصویر
جمعه 14 تیرماه سال 1392 15:55
-
مانند برف
جمعه 14 تیرماه سال 1392 15:50
تو مانند برف هستی با آمدنت مرا خوشحال کردی اما صبر کن تو باز هم برف هستی تا آمدم از زندگی با تو لذت ببرم در زمین عاشقی لغزنده شدی و من را زمین زدی وحید شیردستیان