کاش کسی بود
که خیره به چشمهایش
تا خود صبح حرف میزدم
قد تمام این دفترچه ها
قد تمام این خودکار ها
کاش کسی بود
که دست در دستانش
لبهای بسته را باز میکردم
دستهایش را می فشردم
تا خود صبح حرف میزدم
قد تمام دلتنگی ها
قد تمام بغض ها
کاش کسی بود
که وقتی حرف هایم تمام شد
بی هوا و بی فاصله بگوید :
دوتا چای بریزم با هم بخوریم ؟!
گلویت خشک شده
باقیه حرفها باشد بعد از چایی
کاش کسی بود ...
" ـُمیـــد "