پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

حکم دل بود


حکم دل بود، حاکم هم تو بودی. همان اول گفتی دل نداری بازی نکن، گفتم دلدار که تو باشی باختن هم مزه دارد. خوب می دانستی من همان قمارباز ناشی دلم که هی وسط بازی باید تکرار کنی آن ورقی که توی دست داری آس است نه گشنیز، آست را رو کن به وقتش، نگهش داشتی برای کی؟ می دانستی بازی نمی دانم. تک دلم را گذاشتم وسط بازی، می دانستی همان یک دل شکسته را دارم، با دست لرزان همان را هم انداختمش آن وسط، برش داشتی، خندیدی و رفتی اما...تو که برای ماندن نیامده بودی چرا اینهمه دل دل کردی؟...

رو نوشته های من

 

+ حکم کن
حکم دل:
هرکه دل دارد بیاندازد وسط 
تا که ما دلهایمان را رو کنیم
دل که روی دل بیوفتاد عشق حاکم می شود
...
این دل من رو بکن حالا دلت را !
دل نداری ؟ 
پس بزن اندیشه ات را 
حکم لازم
دل سپردن دل گرفتن هر دو لازم


تولدت مبارک!

تولدت مبارک مرد مردادی...


گرمای مردادی تن تو
نفس هر کسی را می گیرد
و من
چه عاشقانه
گرم می شوم
می سوزم
و باز
هر مرداد
عاشقت می شوم انگار...

علیرضا اسفندیاری

+ یادمه پستی که واسه تولدت بعد ار عقد با فاطمه گذاشتی این بود

لعنت به دل آدم برفی

توش گفته بود می خواستم اما نشد...

هرچند که الان تغییرش دادی و این یعنی...

توی فیس بوک تا این عکس شعر رو دیدم یاد اون پست افتادم

اصلا آدم برفی دل نداره که تو لعنش کردی!


عشق آن اگر باشد


عشق آن اگر باشد که می‌گویند
دل‌های صاف و ساده می‌خواهد
...
عشق آن اگر باشد که من دیدم
انسان فوق العاده می‌خواهد !


علیرضا آذر

بخدا می سپارمت


گفته بودم که تو را 
من، به خدا بسپارم

لیک، من می ترسم 
این دعا ، 
جنس شکایت باشد

ای رها کرده تو آیین وفا
راستی پیش خدا
پاسخی ، بابت بشکستن دل ،
خواهی داشت ؟

حاصل جور تو را 
من نگفتم به خدا
در دل خسته ی من بود، 
خودش می داند


کیوان شاهبداغی


من کیَم؟دخترک ساده ی شهرستانی


گفته بودی بروم جاده ترسید نشد 

راه تاریک شد و ماه نتابید نشد 


راستش_از تو چه پنهان_ که کمی رنجیدم 

آمدم اخم کنم،آینه خندید نشد 


یک نفر آن طرف شیشه به تو زل زده بود 

سنگ برداشتم از پنجره اش دید نشد 


باغ همسایه و سیب و من و نوستالژی شعر 

باغبان سرزده آمد همه را چید... نشد 


من کیَم؟دخترک ساده ی شهرستانی 

که به رویای تو دل بست،نفهمید نشد! 


بی خیال این دو سه شب باغچه هم دلگیر است 

فصل انگور رسید و خبر بید نشد 


مثل یک دختر صد ساله حواسم پرت است 

گفته بودی بروم؟آخ ببخشید نشد


زینب کردی

فکرشم نکن


♫♫♫

فکرشم نکن ، دوباره با خیالت عاشقم نکن

تو مال من نمیشی دلخوشم نکن،فکرشم نکن

منتظر نباش ، اگرچه غرق دل تو اشک و گریه هاش

نمیذارم بیاد به گوش تو صداش ، منتظر نباش

حالا که ، یکی دیگه کنارته

تموم سهم من ازت اتاق و خاطراتته

تو واسم ، یه عکسی روی میز من

قراره با یه سایه زندگی کنم عزیز من

فکرشم نکن

فکرشم نکن ، دوباره مثل اون روزا

یه عالم حرفای دوتایی باشه بین ما دوتا

من بی تو، یه درد بی نهایتم

گمون کنم تا آسمون رسیده این شکایتم

فکرشم نکن

♫♫♫

بعضی حرفا می سوزونه قلب آدمو

بعضیا یه حرفایی میگن به آدمو

کاش تو مثل بقیه نبودی با دلم

درد عشق تو کشیدم ای خدا دلم

 

هرکجا کردم محبت ، غرق محنت شد دلم


هرکجا کردم محبت ، غرق محنت شد دلم
یا من این حکمت ندانم ، یا محبت باب نیست!

جعفری فسایی


عشق زیباست و حرمت دارد ..


و مرا...
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
میشوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو بمان ..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است ..
سخت بیمار شده است ..
تو بمان در شهرت...


مولود-مهدی


آدم ها آدمند سخت دل می کنند


آدمها زودتر از آنچه تصور کنید وابسته میشوند چه در این قابهای مجازی و چه در بیرون آدم وقتی دلش پیش کسی گیر کند به آن پیوند می خورد جوش می‌خورد، قاطی میشود و دیگر برای جدا کردنش راهی جز سلاخی نیست اگر هم بتوانی منصفانه نصفش کنی در هر نیمه گوشت و خون دیگری باقی میماند. دور شدن از یکدیگر یا تمام کردن یک رابطه، آن‌هم به جبر تجربه گرانی است تا آدمها یاد بگیرند، آدم ها آدمند سخت دل می کنند، سخت میروند ، سخت جدا میشوند . جدا شدن و فراموشی کامل ِکسانی که دوستشان داریم و پر از خاطره اند، تقریبا نشدنی است

ناشناس

بعضی ها می آیند ...


بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا فراموش شوند 
بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا دلت سخت بگیرد از حرف هایِ نسبتا خوبُ زیادی رویا پردازانه شان!
بعضی ها میایند 
که بعدا هوای دلت را ابری کننــد..
میایند 
و بعدا تو خودت نیستی 
میاینـد 
و تو بعدا مجبوری که پا رویِ بعضی باور هایت بگذاری 

همین بعضی ها تحت الشعاع قرار میدهند فکرت را، دلت را، نگاهت را
که سنگ باشد 
سنگ با احساس، با غرور..
همین بعضی ها با اینکه دوستت دارند 
اما میایند که دلت را فقط بگیرانند 
که فقط درد بکارنـد 
بغض حتی؛
و بعدا برونـد 
من که هیچ، دلِ " حرف " ها هم میگیرد از حرف زدنشان 
حرمت دلِ من که هیچ، حرمت دلِ حرف ها را هم نگه نمیدارند 
آه من که هیچ، 
خدا کند آه " حرف " ها دامانشان را نگیرد... 

فرحناز جارالهی

گاهی باید یاد گرفت



گاهی باید یاد گرفت،
همیشه دلی که برایت میتپد ماندگار نیست
باید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانست
باید یاد گرفت گاهی ممکن است آنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند !

ژوان هریس

نوشتی آسمونمون تموم شد


نامه آخرت به دستم رسید
بالاخره تونستی پستش کنی

خیلی پلا میونمون خراب شد
دیگه نمی تونی درستش کنی

جون به لبم رسید تا رامم بشی
چه جوری این شعله رو خاموش کنم

شاید ببخشمت ولی محاله
نامه آخرو فراموش کنم

نوشتی آسمونمون تموم شد
هرچی که بوده بینمون تموم شد

تو ساده رد شدی ولی جدایی
خیلی برای من گرون تموم شد

تو آسمون قلب من پریدن 
یه ذره بال و پر می خواس نداشتی

به من نگو تقصیر سرنوشته
عاشق شدن جگر می خواس نداشتی

با این حساب حرفی دیگه نمونده
منم دیگه حرفامو جم می کنم

چندتا غزل میمونه چندتا نامه
اونم یه خاکی تو سرم میکنم

ازما گذشته اینو بشنو برو
که چوب حراج نزنی دلت رو

دل به کسی بده که وقتی میره
رژت رو پاک کنه نه ریملت رو


حامد عسکری


دلی را به دریا زدم



تو یادت نیست
ولی من خوب بخاطر دارم...
که
برای داشتنت...
دلی را به دریا زدم



لیلی ِ ما! کجایی؟


به عصای موسی اشاره کرد و گفت:
-
این چیست که در دست داری موسی؟
موسا گفت:
-
عصاست تصدقت شوم. با این برگ‌ها را از درخت می‌ریزم. خسته که می‌شوم به آن تکیه می‌دهم. گوسفندان را پی می‌کنم و چه و چه.
او می‌دانست این عصاست و موسی می‌دانست او می‌داند این عصاست. او گفت که موسی فرصت گفت‌و‌گو با معشوق را پیدا کند و موسی فهمید معشوق چه راهی برای او باز کرده، فرصت را غنمیت شمرد و گفت و گفت و گفت.
ما هم می‌گوییم. از ما هم بپرس. هر چند نپرسیده یک عمر با تو گفت‌و‌گو کردیم. لیلی ِ ما! کجایی؟ دل ِ ما تنگ است تصدقت شوم.

علیرضا روشن


آرام بگیر دلم …



آرام بگیر دلم …

تنگ نشو برایش …
مگر نشنیدی جمله ی آخرش را !


چیزی بینمان نبوده