-
به تو از تو می نویسم
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 22:10
امشب یهو یادت افتادم وقت نماز چون جای خالی تسبیح رو توی جانماز دیدم عمو امپراطور درست گفتند "بگذار صندوقچه ات پرباشد که اگر خالی شود جا برای نشانه ها پی در پی باز می کند" کاش میتونستم خیلی زود تسبیح رو برگردونم به جا نماز + بشنوید با صدای ابی + داداشی جات خیلی خالیه مخصوصا وقتی آهنگ های ابی رو میشنوم. خدا رو...
-
بگذار و بگذر
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 10:57
-
حکم دل بود
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 10:56
حکم دل بود، حاکم هم تو بودی. همان اول گفتی دل نداری بازی نکن، گفتم دلدار که تو باشی باختن هم مزه دارد. خوب می دانستی من همان قمارباز ناشی دلم که هی وسط بازی باید تکرار کنی آن ورقی که توی دست داری آس است نه گشنیز، آست را رو کن به وقتش، نگهش داشتی برای کی؟ می دانستی بازی نمی دانم. تک دلم را گذاشتم وسط بازی، می دانستی...
-
ویرانگرتر از خود ِ آدمی
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 11:51
پک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت . عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم. هر آدمی ، دانسته و ندانسته ، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد ، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش...
-
اسم تو که میاد
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 19:19
اسم تو که میاد خودخواه میشم مغرور میشم لجباز میشم دلتنگ میشم دل نازک میشم بداخلاق میشم بدبختی اینجاست که نزدیکترین اشخاص به من هم گرفتار بداخلاقی من میشن اسم تو که میاد بدبین میشم به همه ی کسانی که از تو بد میگن اسم تو که میاد دلم میخواد فقط از تو بگم اون هم به نزدیکترین آدم توی زندگیم و چه بد میشه که اون هم وقت...
-
چون حلال من نشد باشد حرام دیگری
سهشنبه 14 مردادماه سال 1393 11:39
جبرئیلم پر زد از بامم به بام دیگری یار غارم رفته در بیت الحرام دیگری بر سر گلدسته اش تورات می خوانند، آه ! مسجدی دارم به نام خود، به کام دیگری شعرهایم را به گوشت خوانده، خامت کرده است دانه ای دارم که افشاندم به دام دیگری دست هایت مرتع انگورهای نوبر است چون حلال من نشد باشد حرام دیگری علیرضا بدیع
-
غلط میکنند دیگه!
دوشنبه 13 مردادماه سال 1393 20:57
راست میگه دیگه!
-
دلتنگ تو
دوشنبه 13 مردادماه سال 1393 20:48
توی این مدت همش میگفتم اشکال نداره با من حرف نمی زنه حتما با سهبا حرف میزنه اگه من ازش خبر ندارم حتما سهبا خبر داره جرات نکردم تولدش رو تبریک بگم ولی میدونستم سهبا بهش تبریک گفته ولی دو شب پیش که سهبا گفت آبجی از دانیال خبر نداری نگران شدم نمیدونستم چیکار کنم بازم مثل همیشه به تنها کسی که میتونستم بگم داداش مسعود...
-
یادگاری تو
شنبه 11 مردادماه سال 1393 19:17
وقتی عقد کردی دلم نمی خواست تسبیح رو پیش خودم داشته باشم،نه تسبیح نه دستبند اون موقع با آبجی سهبا بیشتر حرف میزدم،به آبجی که گفتم نمیخوام اینا رو نگه دارم دیدنشون اذیتم میکنه.میخوام واستون بفرستم پیش شما باشه. آبجی گفت هرجور دوست داری ولی پیش خودت باشه،چون هر زنی یه سری وسایل توی صندوقچه داره که نمیخواد بقیه ببینند...
-
تولدت مبارک!
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1393 22:40
تولدت مبارک مرد مردادی... گرمای مردادی تن تو نفس هر کسی را می گیرد و من چه عاشقانه گرم می شوم می سوزم و باز هر مرداد عاشقت می شوم انگار ... علیرضا اسفندیاری + یادمه پستی که واسه تولدت بعد ار عقد با فاطمه گذاشتی این بود لعنت به دل آدم برفی توش گفته بود می خواستم اما نشد... هرچند که الان تغییرش دادی و این یعنی... توی...
-
محض رضای خدا
دوشنبه 6 مردادماه سال 1393 22:39
منتظرم...
-
همین خوبه
شنبه 4 مردادماه سال 1393 14:04
همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی تو چندتا خاطره با من هنوزم مشترک هستی واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری به یادشون که میفتی واسه من وقت می ذاری همین خوبه که با اینکه سراغ از من نمی گیری ولی تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 00:23
یاد حرفای بیتا مشفق افتادم منم دارم بد میشم چون دلم شکست چون از کسی بدی دیدم که بدی در حقش نکردم چون دیدم خوب بودن توی این دنیا چون ضرر چیزی نداره چون دیدم آدما خیلی راحت ازت میگذرن انگار نه انگار که یه روزی اومدن توی زندگیت پس باید بد بود باید خودت از زندگی آدما بری بیرون قبل از اینکه بیرونت کنند وقتی بد باشی دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیرماه سال 1393 18:28
چرا وقتی میخوایم کنار هم بمونیم سر هم منت میذاریم؟! یادته اون روز گفتی زهرا تو تنها کسی هستی که خودت هستی،نقش بازی نمیکنی،چاپلوسی نمی کنی خوبه که اینجوری هستی و مثل بقیه اطرافیانم نیستی حالا چی شده من شدم تنها کسیکه باهاش مشکل داری؟! چون تحمل بداخلاقی منو نداره چون تحمل عصبانیت منو نداری مگه آدما قراره همیشه خوب...
-
بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 12:24
به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین انسانهای اطرافش، همین کسانی که برایت پیغام می گذارند ... که اعلام می کنند حواس شان به تو هست ... همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو، دل ِ تو و درد ِ توست ... که چقدر خوب تو را می خوانند ... همین افرادی که پیگیرند...که نباشی دلگیرند ... همین...
-
دلم گرفته دوباره...
شنبه 21 تیرماه سال 1393 00:18
امشب از اون شبهای وحشتناکه! از اون شبهایی ک یه بغض گلوم رو گرفته دنبال یه بهونه هستم تا این بغض لعنتی رو بترکونم دلم گرفته از آدمای این زمین خاکی از آدمایی که فقط از دور قشنگ هستند آدمایی که وقتی بهشون نزدیک میشیم میفهمیم اون کسی نبودن که نشون میدادن دلم گرفته از آدمایی که میخواستن بهم نزدیک باشند ولی وسط راه جا زدند....
-
بی آنکه باشی
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 13:50
-
هرگز نیا
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 13:49
قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا! اگر بیایی همه چیز خراب میشود دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم؟ ــــــــــــــــــــــ رسول یونان + می بینی یکی دیگه هم با این نوع دوست داشتنها با من هم...
-
عشق آن اگر باشد
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 21:56
عشق آن اگر باشد که میگویند دلهای صاف و ساده میخواهد ... عشق آن اگر باشد که من دیدم انسان فوق العاده میخواهد ! علیرضا آذر
-
دوست داشتنت از دور
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 21:46
الان که فکر میکنم می بینم دوست داشتن از دور هم خوبه میشه تو رو دوست داشته باشم ولی نداشته باشمت پس چقدر خوبه که الان نیستی چقدر خوبه که این دوماه دیگه اس ندادی دوستت دارم خیلی زیاد وقتی میای حس حسادتم تحریک میشه واسه همین لج میکنم و همه چیو خراب میکنم اگه تو با فاطمه خوشبختی و شاد هستی من هم با یاد تو شاد و خوشحالم
-
خوشبخت باشی
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 19:42
میدونی از صبح تا حالا چندبار دلم خواست گوشی رو بردارم و یه پیام تبریک واست بفرستم ولی گفتم بیخیال اون که داره زندگیشو میکنه من پیام بدم یا ندم هیچ فرقی به حالش نداره فقط باز حال خودم گرفته میشه حالم گرفته میشه اگه جواب بهم نده چندباری هم دلم خواست بیام وبت اونجا کامنت بذارم و تبریک بگم ولی بازهم نتونستم واسه همین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1393 18:42
شاید شما میخواستی لوطی گری کنی و به جنس مونث بگی آبجی ولی من لفظ داداش رو بخاطر لوطی گری به کار نبردم اگه به شما گفتم داداش واقعا میخواستم داداشم باشی هرچند که مثل همیشه اشتباه کردم اشتباه کردم که فکر میکردم با هرکسی رو بازی کنم اون هم همینجوریه شاید شما دوست داشته باشی لوطی باشی و به هر جنس مونثی که میاد وبلاگت بگی...
-
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 23:23
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن لب وا کن و با واژه بزن جادو کن لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست بعد از من و جان کندن من نوبت توست لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم لیلی مپسند این همه نابود شوم لیلی بنشین، سینه و سر آوردم مجنونم و خونابِ جگر آوردم مجنونم و خون در دهنم می رقصد دستان جنون در دهنم می رقصد مجنون تو هستم که فقط گوش...
-
بخدا می سپارمت
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 18:51
گفته بودم که تو را من، به خدا بسپارم لیک، من می ترسم این دعا ، جنس شکایت باشد ای رها کرده تو آیین وفا راستی پیش خدا پاسخی ، بابت بشکستن دل ، خواهی داشت ؟ حاصل جور تو را من نگفتم به خدا در دل خسته ی من بود، خودش می داند کیوان شاهبداغی
-
خوش به حال من
دوشنبه 16 تیرماه سال 1393 01:12
واپسین سخن این بود که گفت: «خوش به حالِ من که برای تو مینویسم»... چیز دیگری میماند برای گفتن یا نگفتن؟ محمد فائق
-
آدم ِ کتبی
جمعه 13 تیرماه سال 1393 13:25
نمی دانم چرا همیشه کتبی ام بهتر از شفاهی بود؟! آدم ِ کتبی که من باشم پای تلفن هیچ حرفی برای گفتن ندارد...حوصله اش سر می رود...موضع ش سکوت است...دل دل می کند هرچه زودتر مکالمه تمام شود...گوشی را بگذارد و برود حرف هایش را بنویسد و بفرستد برای او...برای همان اوی دوست داشتنی ِ پای تلفن ... آدم ِ کتبی که من باشم دنیای...
-
مراقب باش
جمعه 13 تیرماه سال 1393 13:01
وقتی کسی را برای ورود به زندگی ات انتخاب می کنی، خیلی مراقب باش. چون آدم ها برای وارد شدن به قلبت، از تو اجازه می گیرند. اما موقع رفتن... وقت خداحافظی که می شود، چنان می روند که انگار نه انگار روزگاری در خانه ی قلب تو زندگی می کردند . بی محابا می روند و تو می مانی و یک خانه ی خالی که گاهی مهمانش آنقدر برای رفتن عجله...
-
گاهی...
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1393 15:43
گاهی غرور یا شایدم خجالت اجازه نمیدهد آدم بیشتر از یک جمله خواهش کند !! گاهی آدم تمام احساسش تمام دلتنگی و خواسته اش را در همان یک جمله میگنجاند !! گاهی آدمی هزار بار میمیرد تا فقط آن یک جمله را بگوید !! پس بیاییم از آن خواهش از آن یک جمله براحتی نگذریم ... " آقای پاپیـون " + وقتی اون خواهش،اون احساس،اون...
-
باید روی بعضی اسمها خط کشید
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 19:37
بعضی وقتا باید روی بعضی اسمها خط کشید یکی تــــــو که مثلا دوستم داشتی یکی هم مسعود که مثلا داداشم بود هنوز هم هستند دوستانی که با وجود مشغله زندگی یادم هستند و اگه یه روزی سراغشون برم درب خونشون رو نمی بندند
-
گُنه از کیست ؟
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 14:56
عاشقم، اهل همین کوچه ی بن بست کـناری که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی … منِ دلداده به آهی بنشستیم، تو در قلب و منِ خسته به چاهی گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن...