پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

مراقب باش


وقتی کسی را برای ورود به زندگی ات انتخاب می کنی، خیلی مراقب باش. چون آدم ها برای وارد شدن به قلبت، از تو اجازه می گیرند. اما موقع رفتن... وقت خداحافظی که می شود، چنان می روند که انگار نه انگار روزگاری در خانه ی قلب تو زندگی می کردند.
بی محابا می روند و تو می مانی و یک خانه ی خالی که گاهی مهمانش آنقدر برای رفتن عجله داشته، که خاطراتش را جا گذاشته و در خانه را هم شکسته است.

بخشی از کتاب: مکالمه ی غیر حضوری
علیرضا اسفندیاری

میرود!........


روزی می رسد که خواهی فهمید
یک زن ، هر چقدر هم عاشق باشد؛
هر چقدر هم خود آزار
و هر چقدر هم دیوانه
سردی که ببیند؛
هر چقدر هم بی مقصد باشد
هر چقدر هم بی خانه
پای رفتنش فلج نمی شود ..!
میرود........!


ژینا آرت

دفترهای قدیمی کاهی


ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...

هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...

حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!


ناشناس

 

وقتی آدمها شمارا ترک میکنند مانعشان نشوید


وقتی آدمها شمارا ترک میکنند مانعشان نشوید
شما با کسانی که رهایتان می کنند آینده ای ندارید
آینده شما آنهایی هستند که در زندگیتان می مانند
و در همه حال همراه و همقدم شما هستند

"رومـن گـــــاری"

 

همه را مسافر کرد...


گفتن دوستت دارم ها
هیچ فایده ای ندارد!
باید آنها را،
روی سنگفرش خیابان نوشت...
شاید رهگذری خواند
دلش تپید،...
ماند و نرفت.
وگرنه،
گفتن های من،
همه را مسافر کرد...

علیرضا اسفندیاری

برنمی گردد!



یک رفتن هایی هست 

که تمام شعرهای دنیا را به پایش بریزی

برنمی گردد!

بلاتکیلف

بلاتکیلف یعنی من

وقتی مشق هر شبم

نوشتن از عشق کسی است

که نه می گوید برو

و نه ماندنم را می خواهد

 

کاظم خوشخو

یک نفر رفته است

هر کسی
یک امید
یک عصیان
یک از دست دادن
یک درد
یک تنهایی
یک اندوه
در خود دارد

زیرا از درون هر کس
یک نفر رفته است
و هر کاری که می کند
نمی تواند او را بدرقه کند

فاتح پالا/برگردان:سیامک تقی زاده

 

 

روز دوم


در میان روزها از "روز دوم" بدم می‌آید...
روز دوم بی‌رحم‌ترین روز است، با هیچکس شوخی ندارد، در روز دوم همه‌چیز منطقی‌ست،
حقایق آشکار است و به هیچ وجه نمیتوان سر ِخود را شیره مالید...
مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود، آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم، اما امان از روز دوم...روز دوم تازه می‌فهمیدیم که تابستان تمام شده است...... 
یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر، روز اول خستگی در می‌کنیم، حمام می‌کنیم، اما روز دوم تازه می‌فهمیم که سفر تمام شده است، طبیعت و بگو بخند با دوستان و عشق و حال تمام شده است...

هرگاه مادر بزرگ نزد ما می‌آمد و یک هفته می‌ماند، وقتی که بر میگشت ناراحت میشدیم، اما روز دوم تازه می‌فهمیدیم که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟

یا وقتی کسی از دنیا میرود، روز اول خدا بیامرز است و روز دوم عزیز از دست رفته!! 
و اما جدایی...روزِ اول شوکه‌ایم و شاید حتی خوشحال باشیم که زندگی جدیدی در راه است... تیریپ مجردی و عشق و حال ور می‌داریم، اما دریغ از روز دوم، تازه می‌فهمیم کسی رفته... تازه می‌فهمیم حال‌مان خوب نیست...تازه می‌فهمیم که تنهایی بد است... 
باید روز دوم را خوابید...
باید روز دوم را خورد...
باید روز دوم را مُرد...

کیومرث مرزبان