پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

دلتنگ تو

توی این مدت همش میگفتم اشکال نداره با من حرف نمی زنه حتما با سهبا حرف میزنه

اگه من ازش خبر ندارم حتما سهبا خبر داره

جرات نکردم تولدش رو تبریک بگم ولی میدونستم سهبا بهش تبریک گفته

ولی دو شب پیش که سهبا گفت آبجی از دانیال خبر نداری نگران شدم

نمیدونستم چیکار کنم

بازم مثل همیشه به تنها کسی که میتونستم بگم داداش مسعود بود،بهش گفتم و ازش پرسیدم به نظرت بهش اس بدم؟

داداش مسعود هم گفت آره بده

و این حرفش شد مجوز واسه من!

به خط ایرانسلش اس دادم ولی خاموش بود،شماره همراه اولش رو نداشتم،اعصابم خرد شد

شب نمیتونستم بخوابم

نصفه شب که بیدار شدم دیدم دلیوری اس اومد،ساعت چهار و خرده ای بود!

بازم خوابم برد،چقدر توی خواب باهاش حرف زدم تا صبح

صبح اولین کاری که کردم رفتم سراغ وبلاگ گفتم حتما پیام گذاشته ولی خبری نبود،باز ساعت 11 بهش اس دادم ولی جواب نداد

نمیدونستم چیکار کنم

بازم به داداش مسعود گفتم ولی اون هم سرش شلوغ بود و جواب نداد

خیلی بده بی خبر بودن بدتر از اون دسترسی نداشتنه

دیشب با داداش مسعود هم  حرفم شد،دیگه نمیخوام به اون هم چیزی بگم از دانیال

امروز صبح هم رفتم وبلاگ دانیال واسش پیام گذاشتم ولی بازم خبری نشد

عصر تا حالا هم ذهنم همش مشغوله که چی شده

تا حالا که اومدم بنویسم از نگرانیم،مسنجرم رو که روشن کردم پیامش رسید

 "سلام زهرا خانوم،نگران نباشید" واسم کافی بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد