پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

ویرانگرتر از خود ِ آدمی


پک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت.
عجیب ترین خوی ِ آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم. هر آدمی ، دانسته و ندانسته ، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد ، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود ِ آدمی نسبت به خودش نیست.

سلوک - محمود دولت آبادی

بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد


به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی ِ آدمیزاد، همین انسانهای اطرافش،

همین کسانی که برایت پیغام می گذارند...

که اعلام می کنند حواس شان به تو هست...

همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی ِ تو، دل ِ تو و درد ِ توست...

که چقدر خوب تو را می خوانند...

همین افرادی که پیگیرند...که نباشی دلگیرند...

همین آدم هایی که دلتنگ ات می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند...

وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند...

که بدانی خودت... وجودت... خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است...

آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی، با همین دو سه خط نوشته...دو سه خط پیغام، از کسی حتی آن سر ِ دنیا...

حس ِ شیرینی ست که بدانی بودن ات برای کسی اهمیت دارد، نبودن ات کسی را غمگین می کند...

وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است، باید بخندی و شاد باشی، تا آدم هایی که دوستت دارند را، غمگین نکنی...

خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام،

این انسانها، برایم پُر ارزش ند...

که چقدر خوب است داریمشان

 

عمو امپراطور،آسیابان،سپیده جان ممنون که هستید...



آدمیست دیگر...



آدمیست دیگر، دلش میخواهد لاف بزند که از هیچکس هیچ توقعی ندارد، که بی توقع وبی منت محبت میکند و از دیگران هیچ انتظاری ندارد، دلش میخواهد بگوید همه مهربانی هایش به همه آدم ها چه خاص وچه عام بی چشم داشت است...اما میدانی؟ گاهی آدمی بیخود انکار میکند، گاه آدمی واقعا انتظار دارد ، آن ته بی انتظاریش باز هم انتظار است و بس...آن هم درست وقتیست که آنقدر محبت کرده است که ته دلش ناخواسته ایجاد توقع کرده است...اما امان از آن وقت هایی که محبت هایت تماما بی پاسخ بماند، که درگیر مهربانی یک طرفه بشوی انگار دیگر انتظاری نداشته باشی برای برگشت محبتت اما توقع جواب عکس را هم نداری...گاهی آدمی در زندگی خودش را گول میزند که توقعی ندارد، که دلش میخواهد محبت کند، اما راستش بزرگترین دروغی که به خودت گاه میگویی همین است، محبت کردنت به آن شخص از سرخاص بودنش است، که اگر خاص نبودمحبت هایت هم خاص نمیشدند، آن وقت است که توقع داری که محبت او هم خاص بشود که اگر نشود اذیت میشوی، دلت میشکند ، صدای شکستن خودت را میشنوی و باز هم انکار میکنی...آن وقت است که بدبین میشوی به محبت کردن، در همین بی انتظاری هاباز هم انتظار است...خودمان را گول نزنیم...

ریزنویس

 

حذف فیزیکی آدم ها از زندگی


راستش حذف فیزیکی آدم ها از زندگیت خنده دارترین و توجیه ناپذیرترین کار ممکن در زندگیست...آدمی وقتی که کسی را از زندگیش حذف می کند باید بتواند از ذهنش قلبش و دلش بیرونش کند، نه آن که با حرف هایش بخواهد به بقیه یا خودش ثابت کند که حذف شد، تمام شد، که اگر اینطور باشد یعنی تمام نشده، یعنی هنوز درگیرش هستی.راستش باید بلد باشی که اگر کسی را حذف کردی، از قلبت بیرونش کنی و آن گاه به رسم ادب و نزاکت و انسانیت حضورش رو تحمل کنی ...گاه زمان خود به خود تو را آنقدر بی تفاوت می کند که آنقدری که روی حضوری فیزیکی هم حساس شده بودی دیگر حساس نیستی...اصلا انگار آن آدم دیگر نباشد، آدمی تنها از سر لج ولجبازی با خودش گاه به همه چیز توجهی خاص تر از آن چه که باید می کند ، انگار هرچه بیشتر نخواهد مساله ای برایش مهم باشد مهم تر جلوه می کند و بیشتر بدان فکر می کند.اما زمان این عنصر معجزه گر گاه آنقدر حال آدم ها را عوض میکند وبی تفاوتت میکند که دیگر احتیاجی نیست به خودت سخت بگیری...گاه زندگی سخت می گیرد، زندگی و صبوری کردن سخت می شود اما سخت گیری زیادی هم گاهی دردسرساز می شود...

ریزنویس

بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است


نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن.

 آدم‌ها که عقیده‌ات را می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. 

می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است.”

زویا پیرزاد

 

آدمها باعث میشن


آدمها باعث میشن ؛ از یه سری رفتارهای قشنگت دست بکشی!

باعث میشن ؛ از داشتن یه سری رفتارهای قشنگت ناراحت بشی!

آدمها باعث میشن ؛ با یه سری احساسات قشنگت بجنگی!

باعث میشن ؛ از یه سری فکرهای قشنگت پشیمون بشی!

آدمها باعث میشن که خودتو مجبور کنی دنبال حس های قشنگت نری!

تا اینکه یه روز، اونقدر از حس های قشنگت ناراحت میشی ،که

میخوای نباشن،که از بین ببریشون

آدمها یهو میان میگن : آخی !! چرا اینجوری شدی؟! پس کو

اون حس ها و فکرها و حرفای قشنگت...!!!


آدمها....