گاهی
می خواهم ماهی باشم ....
ماهی حافظه اش
هشت ثانیه است ...
بدون هیچ
خاطــــــــــــــره ای ...
خــــــواســتـــــــن ....
تـــــــوانــــستـــن
نیــــــسـت !
هــر
چــقــــــــدر فــــــراموش کــــردنِ تـــو را
خــــواستــــــم ....
نـــــــتـــــوانـســتــــــــــم ... !!!
همـــون
وقتــ ـی که ترجیـــح داده شد به جــ ـای تــــابلــ ـوی ” از سرعت خـــود بکــ
ـاهــید “
از ســــرعـت
گیــــر استـفـــ ــاده بشـــه
بشـــــر فهمیـ
ـــده بــود که به شعـــــ ـورش امیـــدی نیـــ ـست
با « یکی بود یکی نبود »
شروع میشود این قصه
با
یکی ماند یکی نماند، تمام.
یکی،
من بودم یا تو؛ مهم نیست
مهمْ
قصهایست
که تمام میشود!
رضا
کاظمی
"هیچ
چیز دوباره مثل قبل نمی شود"
بند
ناف را نمی شود دوباره بست
که
زندگی یک بار دیگر جریان پیدا کند
اشک
های ما
هرگز
کاملاً خشک نخواهد شد
اولین
بوسه ی ما حالا روحی است
که
سرگشته در دهان ما می گردد
درست
همان زمان
که
در حال نابود شدن است
هرکس از نظر عاطفی نیروی
بیشتری می گذارد، بیشتر درد می کشد
طبیعی
است که بیشتر هم جیغ بزند!
تماما مخصوص
عباس معروفی
خب آدمی ست دیگر, دلش تنگ می
شود, حتی برای کسی که دو ساعت پیش برای اولین بار دیده ، الان باید علامت تعجب
بگذارم جلوی این جمله؟
آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی کنی, از همانجا که گم
می شوند, تعدادشان هم کم نیست, هی می آیند و می روند, اما
این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی, و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد
سلامی بکند و برود!
مهسا ملک مرزبان
دیگر
حوصله ای نمانده است .
راستی ،
مگر حوصله هم جزء
آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی
که موقع رفتنت
همه اش را بردی ؟!
بهرنگ قاسمی
خبر به دورترین نقطة جهان
برسد
نخواست
او به من خسته ـ بیگمان ـ برسد
شکنجه
بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی
که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه
میکنی، اگر او را که خواستی یک عمر
به
راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها
کنی، برود، از دلت جدا باشد
به
آنکه دوستتَرَش داشته، به آن برسد
رها
کنی، بروند و دو تا پرنده شوند
خبر
به دورترین نقطة جهان برسد
گلایهای
نکنی، بغض خویش را بخوری
که
هقهق تو مبادا به گوششان برسد
خدا
کند که... نه! نفرین نمیکنم، نکند
به
او، که عاشق او بودهام، زیان برسد
خدا
کند فقط این عشق از سرم برود
خدا
کند که فقط زود آن زمان برسد
نجمه زارع
پرندگان پشت بام را دوست
دارم
دانههایی را که هر روز برایشان میریزم
در میان آنها
یک پرندهی بیمعرفت هست
که میدانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد
من او را بیشتر دوست دارم
گروس عبدالملکیان
بعضی آدم ها را نمیشود داشت
فقط
میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !
بعضی
آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها !
اصلا
به آخرش فکر نمی کنی
آنها
برای اینند که دوستشان بداری
آن
هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !
یک
جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ..!
این
آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم
در
کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد