پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

راستی ‌، خوبی تو ؟


غصه قابل فراموشی یا تبدیل به غیر نیست . مثل مزه ایست که اگر یکبار رفت لای دندان هایت ‌، دیگر فراموشش نخواهی کرد 

غصه مثل وقتی نیست که سرت را محکم می‌کوبی گوشه پنجره ‌، مثل وقتی نیست که پاهایت را میگذاری روی شیشه های شکسته ی روی زمین و خون جاری می شود . تمام این ها با یک پماد و قدری دقت خوب میشوند و دیگر تکرار نمی شوند 

اما غصه ‌، غصه ی تنها بودن ‌، غصه ی دیده نشدن ‌، غصه ی فهمیده نشدن ‌، نه خوب می‌شود نه راحتت می‌گذارد ... مثل وقتی که بزرگترین آرزویت اینست که کسی از راه برسد و از ته دل بپرسد : خوبی تو ؟
.
راستی ‌، خوبی تو ؟

هـر کـه رفـت ... بـه سـلامت


بــرای کسیــکه میــرود ؛
حــتی دســت هــم تــکان نمیــدهم
بــدرقـه ، آدم هـا را مــغرور تـر میـکند

هـر کـه رفـت ... بـه سـلامت

نیستیم...

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس یک نفره می گیریم …
و بعد
دوباره باز
نیستیم...

حسین پناهی

دوره ضرب المثلها به پایان رسیده!


بیگناه پای دار رفت و خندید ؛ نمیدانست که بالای دار خواهد رفت !
چاقو دسته خود را برید و محبت خار را گُل نکرد !
همانگونه که دوری ، دوستی نیاورد ؛ و پول خوشبختی آورد !
انگار دوره ضرب المثلها به پایان رسیده.

یکی نبودِ قصه‌ها



به یکی نبودِ قصه‌هایی فکر می‌کنم
که مرا 
به پایِ خودم پیر می‌کند...

لیلا کردبچه

یکبار هم


یکبار هم

وقتی
 

منتظرت نیستم
 

به سراغم بیا...

بگذار خیالم غافلگیر شود !

حالــــم خوب است


حالــــم خوب است

امــــا...

دلــــم

تنــــگ آن روزهایی شده 

که 

می توانستم 

از تــــه دل

بخــــندم...

چگونه نبودن


متاسفم که آنچه هستم،،مدیون انسانهاى خوب زندگیم نیستم.........
بلکه بدهکار انسان نماهایى هستم که،،،
""
چگونه نبودن""" را به من آموختند

تضمین ندارد

هیچ چیز تضمین ندارد...
رابطه ی آدم ها یخچال و لباسشویی نیست که,گارانتی داشته باشد....
یک روز هست...یک روز نیست...
واگر کسی تضمین بدهد دروغ گفته است....

رویای تبت - فریبا وفی

هیچ


                


هیچ هم برای خودش عالمی دارد ، وقتی “همه” هایَت هیچ میشوند ، آن وقت “هیچ” برایت یک دنیاست

و به کویر تنهایی سلام می کنم..


توبه می کنم و قول می دهم 

دیگر کسی را دوست نداشته باشم 

حتی به قیمت سنگ شدن 

توبه می کنم دیگر برای کسی اشک نریزم 

حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود 

چشمانم را می بندم 

توبه می کنم دیگر دلم برای کسی تنگ نشود 

حتی چند لحظه !

قول می دهم 

نام کسی را بر زبان نمی آورم 

قلبم را دور می اندازم 

برای همیشه 

و به کویر تنهایی سلام می کنم...

حکایت رفاقت من با تو


حکایت رفاقت من با تو؛

حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم...

که با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه...؟

و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم..

و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه میخواهم..

حتی تلخ تلخ...

قاعده بازی




این قاعده بازیست
اگر دست دلت رو شد که دوستش داری، باختنت حتمی است