غصه قابل فراموشی یا تبدیل به غیر نیست . مثل مزه ایست که اگر یکبار رفت
لای دندان هایت ، دیگر فراموشش نخواهی کرد
غصه مثل وقتی نیست که سرت را محکم میکوبی گوشه پنجره ، مثل
وقتی نیست که پاهایت را میگذاری روی شیشه های شکسته ی روی زمین و خون جاری می شود
. تمام این ها با یک پماد و قدری دقت خوب میشوند و دیگر تکرار نمی شوند
اما غصه ، غصه ی تنها بودن ،
غصه ی دیده نشدن ، غصه ی فهمیده نشدن ، نه خوب میشود نه راحتت میگذارد ... مثل
وقتی که بزرگترین آرزویت اینست که کسی از راه برسد و از ته دل بپرسد : خوبی تو ؟
.
راستی ، خوبی تو ؟
بــرای کسیــکه میــرود ؛
حــتی دســت هــم تــکان نمیــدهم
بــدرقـه ، آدم هـا را مــغرور تـر میـکند
هـر کـه رفـت ... بـه سـلامت
نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس یک نفره می گیریم …
و بعد
دوباره باز
نیستیم...
حسین پناهی
بیگناه پای دار رفت و خندید ؛ نمیدانست که بالای دار خواهد رفت !
چاقو دسته خود را برید و محبت خار را گُل نکرد !
همانگونه که دوری ، دوستی نیاورد ؛ و پول خوشبختی آورد !
انگار دوره ضرب المثلها به پایان رسیده.
حالــــم خوب است
امــــا...
دلــــم
تنــــگ آن روزهایی شده
که
می توانستم
از تــــه دل
بخــــندم...
متاسفم که آنچه هستم،،مدیون
انسانهاى خوب زندگیم نیستم.........
بلکه
بدهکار انسان نماهایى هستم که،،،
""چگونه نبودن"""
را به من آموختند
هیچ چیز تضمین ندارد...
رابطه ی آدم ها یخچال و لباسشویی نیست که,گارانتی داشته باشد....
یک روز هست...یک روز نیست...
واگر کسی تضمین بدهد دروغ گفته است....
رویای تبت - فریبا وفی
توبه می کنم و قول می دهم
دیگر کسی را دوست نداشته باشم
حتی به قیمت سنگ شدن
توبه می کنم دیگر برای کسی اشک
نریزم
حتی اگر فصل چشمانم برای همیشه زمستان شود
چشمانم را می بندم
توبه می کنم دیگر دلم برای کسی تنگ نشود
حتی چند لحظه !
قول می دهم
نام کسی را بر زبان نمی آورم
قلبم را دور می اندازم
برای همیشه
و به کویر تنهایی سلام می کنم...
حکایت رفاقت من با تو؛
حکایت
قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ تلخ نوشیدم...
که
با هر جرعه اش بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه...؟
و
آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم..
و
تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه میخواهم..
حتی
تلخ تلخ...