گفته بودی بروم جاده ترسید نشد
راه تاریک شد و ماه نتابید نشد
راستش_از تو چه پنهان_ که کمی رنجیدم
آمدم اخم کنم،آینه خندید نشد
یک نفر آن طرف شیشه به تو زل زده بود
سنگ برداشتم از پنجره اش دید نشد
باغ همسایه و سیب و من و نوستالژی شعر
باغبان سرزده آمد همه را چید... نشد
من کیَم؟دخترک ساده ی شهرستانی
که به رویای تو دل بست،نفهمید نشد!
بی خیال این دو سه شب باغچه هم دلگیر است
فصل انگور رسید و خبر بید نشد
مثل یک دختر صد ساله حواسم پرت است
گفته بودی بروم؟آخ ببخشید نشد
زینب کردی
شده ام خارپشتی که
تیغ هایش دنیای امنی برایش ساخته
اما حسرت نوازشی را بر دلش گذاشته است ...
دقیقا!
تو را هر لحظه به خاطر می اورم
بی هیچ بهانه!
شاید دوست داشتن همین باشد...
دوست دارم اینجور دوست داشتن رو
خنده هاى تــو آرزو هاى منن
بخند . . .
تا برآورده شوند .
قشنگ بود
ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﺍﺣﺴــﺎﺱ
ﮐﺎﺭ ﻫﺮ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ!...
فهمیدن احساس کار هر آدمی نیست
خدایا ؟
کمی بیا جلوتر
میخواهم در گوشت چیزی را بگویم ...
این یک اعتراف است ...
من
بی
او
دوام نمی آورم خدا ...
http://s4.picofile.com/file/7835947632/%D9%85%DB%8C_%D8%A2%DB%8C%D8%AF.jpg