پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

همراه آخر


به دنبال همراه اول نیستم...!

این روزها اول راه ، همه همراهند...

این روزها باید دنبال همراه آخر گشت ،

همراه تا آخرین قدم...


آقا بزرگ

عاشق خیالت شدم

دیر آمدی عزیز!
من عاشق ِخیال ِ تو شده‌ام...

افشین صالحی


داستان


میگن یه بنده خدایی نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت: الان نوبت توئه که ببرمت ...

طرف یه کم آشفته شد و گفت: داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد!

مرگ: نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...
اون مرد گفت: حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ...
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت: دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم!


باید دیگران هم خوب باشند


... دریافتم خوبی‌هایی که ممکن است داشته باشیم همیشه به کارمان نمی‌آید، چون کافی نیست که یک آدم، آدم خوبی باشد، باید دیگران هم خوب باشند تا این خوبی دردی دوا کند...!


برگرفته از کتاب "داستان زندگی من" | لائو شه |مترجم: الهام دارچینیان


عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر



جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل بر میگشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا میزد ولی بیهوده بود

حرف منت نیست، اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

من کیم؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود

ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود


فاضل نظری

 

درد این روزای من...

«برای یک فرد انسانی و هم چنین برای یک جامعه ی انسانی، فاجعه وقتی به اوج خود می رسد که احساس کند هیچ نقشی در پیش برد، تحول و دگرگونی سرنوشت خود ندارد. همین احساس فجیع کافی است تا انسان از درون متلاشی شود و با چشمان باز ببیند که دارد از پا در می آید. ...

چه انتقام وحشت باری، چه انتقام موهنی، چه نکبت بار! وای بر نا امیدانی که ما هستیم. چون انسان ممکن است بتواند از شر طاعون نیمه جانی در ببرد، اما از شر نا امیدی ممکن نیست جان به عافیت ببرد. وای بر نا امیدانی که ما هستیم؛ با این نفرت و نا امیدی که چون بدترین بلاها در روح مردم ما رسوخ کرده است و لحظه به لحظه فراگیرتر می شود، چه جور آینده ای در انتظار ما خواهد بود، چه جور آینده ای تدارک دیده شده؟ جنون، جنــون، این مردم دارند دچار جنون نومیدی می شوند و... وای بر نا امیدانی که ما هستیم »

"نونِ نوشتن محمود دولت آبادی"


کوششم بی نتیجه ماند...

کوشیدم 
تا بکوشم که
هنگامی که ناچارم به کار کردن
به کارم فکر کنم 
نه به تو
و چه خوشبختم من
که کوششم
بی نتیجه ماند...

"اریش فرید/شاعراتریشی"

درد من را کسی نمی فهمد !


نگرانم !‌ ولی چه باید کرد
عشق ، دلواپسی نمی فهمد
درد من ، خط ِ میخی است عزیز
درد من را کسی نمی فهمد !


بغض کردن میان خندیدن
تکیه دادن به کوه ِ نامرئی
خسته ام از ضوابط عُــرفی
خسته ام از روابط شــرعی


هیچ کس ،‌ هیچ کس نمی داند
به نگاهت چه عادتی دارم
هیچ فرقی نمی کند دیگر
ــ‌ اینکه با تو چه نسبتی دارم ــ


تف به هرچه اصــول ، هرچه فـُـروع
تف به هرچه ثواب ، هرچه گـــُـناه
توی تاریک خانه ی دنیا
عقل جن ّ است و عشق بسم الله !!


« چشم هایت نگاه خیسم را
مثل ِ برق سه فاز میگیرد »
تو برایم جرقه ای وقتی
خانه را بوی گاز می گیرد !


زیر آتش فشان ِ‌ جنگ تو
یخ ِ هر چیز آب خواهد شد
مثل یک سرزمین ِ بی سرباز
همه چیزم خراب خواهد شد ...


تو مرا زجر می دهی عشقم
مــازوخیسمی که دوستش دارم
من به اشغال تو درآمده ام
ــ صهیونیسمی که دوستش دارم ! ــ

یاسر قنبرلو

 

یادت نمیرود...

از قدیم گفتند
بزرگ می شوی
یادت می رود
اما من مانده ام
چرا هر چه بزرگتر می شوم

"یادت نمیرود...
یادت نمیرود که به یادم سر نزنی..."

عجیبه اما واقعیه

کاش کسی بود
با موجودات عجیبی زندگی میکنیم

موجوداتی که تنها با “بی محلی” آدم می شوند ...

کاش کسی بود ...

کاش کسی بود
که خیره به چشمهایش
تا خود صبح حرف میزدم
قد تمام این دفترچه ها
قد تمام این خودکار ها

کاش کسی بود
که دست در دستانش
لبهای بسته را باز میکردم
دستهایش را می فشردم
تا خود صبح حرف میزدم
قد تمام دلتنگی ها
قد تمام بغض ها

کاش کسی بود 
که وقتی حرف هایم تمام شد
بی هوا و بی فاصله بگوید :

دوتا چای بریزم با هم بخوریم ؟!
گلویت خشک شده
باقیه حرفها باشد بعد از چایی 

کاش کسی بود ...

" ـُمیـــد "

ایـن جمـله ارزانـت میـکند ...

آدمــها درســت وقتیــکه می فهــمند دوستــشان داری
مغـرور میـشوند ... وحشـی میـشوند ... لگد میـزنند !

دوســتت دارم هایـت را قایـم کـن . ایـن جمـله ارزانـت میـکند ...

بدترین نوعِ فراموشی

عادت ؛

بدترین نوعِ فراموشی ست !

ببخش که نبودم

و تو عادت کردی به نبودنم 

خودمانی بگو !

اینجا که کسی غریبه نیست

عادت کردی .. فراموشم کردی

گفتم ات که !

عادت ؛

بدترین نوعِ فراموشی ست ...

"
ـُمیـــد "

دیگه وجود نداره....

در گذشته ها به دنبال لحظه های ناب گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه ها، اینک وجود ندارند

نادر ابراهیمی 

می ترسم...

 از همین میترسم که به کسی یا چیزی عادت کنی، اون وقت اون کس یا اون چیز قالت بذاره . اون موقع دیگه هیچی برات باقی نمیمونه . میفهمی چی میخوام بگم ؟ ...از کسایی که میزارن میرن خوشم نمیاد؛ واسه همینم اول از همه خودم میرم . اینجوری خاطر جمع تره !

خداحافظ گری کوپر - رومن گاری

 

تا حالا شده؟؟؟؟

هر موقع به کسی شک کردی و اون در جوابت گفت
"
یعنی تو به من اعتماد نداری ؟"
بدون شکی که کردی کاملا درست بوده !

گره

گره در خانه ی ما ارثی بود

مادربزرگ چارقدش را

مادرم روسری اش را

و من بغض هایم را به تو . . .!