هنوز
روی حرف هایم
مانده ام،
کاری به کار تو
ندارم!
تنها،
چند "دوستت
دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا
مانده...
برایت می نویسم و
آرام میروم...!
اولین
بار
که
بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!
تـب
میکنم، عـرق میکـنم، میلَرزم جان میدهـم.
هزار
بار،
میمیرم
و زنده میشوم پیش چشمهای تو
تا
بگـویم دوسـتت دارم.
اولین
بار
که
بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!
امّا
آخرین
بار آن از همیشه سختتر است
و
امروز میخواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و
بـعد راهم را بگیرم و بروم
چون
تازه فهمیدم،
تو
هــرگز دوستم نداشتی!
شل
سیلور استاین
دلـم مـی خـواهـد . . .
یـک مـیـس کـال بـاشـم بـرایـت . . .
شـمـاره ای کـه . . .
سـیـوش نـکـرده بـاشـی !
زیـر لـب . . . تـکـرارم کـنـی . . .
بـه یـادم نـیـاوری .. .
دلـم مـی خـواهـد . . .
بـی اجـازه ی تـ ـــــــــــــــــــــــــو . . .
پـادشـاهـی کـنـم در نـاخود آگـاهـت..
هر چه دادم به او حلالش باد ، غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود ، خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم ، پس چرا زهر غم بجامش کرد...
" فروغ فرخزاد "
با
هم قرارِ ملاقات داشتیم!
روزهاست
نیامده،
شاید
بیمار شده یا زیر قطار رفته؟
شاید
کسی نظرش را عوض کرده است
شاید
ساعـت مچیاش را فرامـوش کرده،
و
یا ساعت مچیاش، فراموش کرده وقت درست را به او بگوید!
شاید
ماشیناش روشن نشده
و
یا وسط راه خراب شده،
شاید
درست وقتی که میخواسته بیاید کسی به او زنگ زده با پیغامی که او به مراسم تدفینی
باید برود.
یا
مادرش مُرده است!
شاید
آشنای قدیمی را سر راه دیده،
شاید
سر کارش دعوا کرده،
اخراج
شده و سرش را زیر بالش پنهان کرده.
شاید
در ترافیک مانده.
شاید
چراغ راهنمایی روی قرمز مانده است!
شاید
عابر بانک، کارتش را خورده،
یا
در راه فهمیده که کیف پولش را فراموش کرده.
شاید
عینکش را گم کرده
شاید
نتوانسته از خواندن دست بکشد،
و
یا تلویزیون برنامهای داشته که میخواسته تا آخرش را ببیند!
شاید
حیوان خانگیاش را نتوانسته پیدا کند
و
یا دسته کلیدش را هیچ جا پیدا نکرده،
شاید
تلفن در دسترساش نبوده و رستوران را نتوانسته پیدا کند،
و
یا اشتباهی جایی دیگر منتظر است!
- آخرین امکانِ غیر قابلِ درک و پیش بینی نشده -
شاید
او،
دیگر
مرا دوست ندارد...!
هاجر
پیترز -
Hagar Peeters/شاعر معاصر هلندی
گاﻫﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿـــﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤـ ــﯿﺪ ، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ
ﺩﺭ
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ...
ﮔﺎﻫﯽ
ﻧﺒــــ ـــﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ...
ﺑﺎﯾﺪ
ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ که ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ای...
ﮔﺎﻫﯽ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﺗﺎ
ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــــﺪ...
ﮔﺎﻫﯽ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑــﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕِ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ...
ﻭ
ﮔﺎﻫﯽ....
ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ
آدﻣﻬﺎ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ..
ﯾﮑﺠﺎ
ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ....
اگر
عاشقِ کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگات نمیشوم!
حتی
دیگر گاه به گاه گریه هم نمیکنم،
در
تمام جملاتی که نام تو در آنها جاریست، چشمانم پُر نمیشود
تقویمِ
روزهایِ نیامدنت را هم دور انداختهام.
کمی
خستهام، کمی شکسته
کمی
هم نبودنت، مَرا تیره کرده است.
اینکه
چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفتهام،
و
اگر کسی حالم را بپرسد، تنها میگویم خوبم!
اما
مضطربم
فراموش
کردن تو علیرغم اینکه میلیونها بار به حافظهام سَر میزنم
و
نمیتوانم چهرهات را به خاطر بیاورم، من را میترساند!
دیگر
آمدنت را انتظار نمیکشم
حتی
دیگر از خواستهام برای آمدنت گذشتهام،
اینکه
از حال و رُوزت باخبر باشم، دیگر برایم مهم نیست!
بعضی
وقتها به یادت میافتم
با
خود میگویم: به من چه؟ درد من برای من کافیست!
آیا
به نبودنت عادت کردهام؟
از
خیالِ بودنت گذشتهام ؟
مضطربم
اگر
عاشق کسی دیگر شوم
باور
کن آن روز، تا عمر دارم،
تو
را نخواهم بخشید...!
اُزدمیر
آصف
چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی
را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست
نداشت؟
من او را دوست
داشتم | آنا گاوالدا
حق
با تو بود
در رابطه ی ما
همیشه یک چیزی کم بود
مثلا تو
هیچ وقت نبودی
ییلماز اردوغان
ترجمهی سیامک تقی زاده
اینکه به آدما بگیم که چقد دوستشون
داریم...
که چقد
دلتنگشونیم...
که چقد بهشون
نیاز داریم...
اینکه بگیم دوس
داریم گاهی ببینیمشون یا صداشون بشنویم...
خیلی خوبه
ولی تجربه نشون
داده که آدما اینروزا ظرفیت شنیدن این حرفارو ندارن...
اگه بگیم روز به
روز دلتنگیامون زیاد و زیادتر میشه...
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم؛
و به عبورشان می خندیم!
چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ میکنیم ؛
و چه ارزان می فروشیم لذت با هم بودن را!
چه زود دیر می شود
و نمی دانیم که؛ فردا می آید
شاید ما نباشیم ...
(سید علی صالحی)
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها
بیایند
دو سه ساعت یا دو
سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب ، لانه ی
گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد
آن را با خودش ببرد
قلب؟ راستش نمی
دانم چیست،
اما این را می
دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
می دانی ؟
وقتی قبل از برگشتن
فعل رفتنی در کار باشد
محبت خراب می شود
محبت ویران می شود
محبت هیچ می شود
باور کن
یا برو یا بمان
اما اگر رفتی
هیچ وقت برنگرد
هیچ وقت
نادر ابراهیمی
گفت : " چرا همه اش دنبال معنای دیگری هستی . این یک دوستی ساده است . "
آب دهانم را قورت دادم .
" دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست . "
رویای تبت - فریبا وفی
منفورترین
چیز
در دنیا
دل آدمیزاد است
هر چه بلا سرش
بیاوری
بازهم
به خودش نمی آید
اصلا
چرا راه دور برویم
دل خود من
از دست تو خون است
اما چه کارش باید کنم؟!
دائم مثل بچه ها
بهانه ی تو را می گیرد.
وحید شیردستیان
تو مانند برف هستی
با آمدنت مرا خوشحال کردی