نان نمی خرم
روزۀ دو روزه را ادامه می دهم
قرص هم نمی خرم
درد ِ تو کشیدنی ست
فرش هم نمی خرم
سنگریزه های کوچۀ تو بستر من اند
توی جیب من
مانده است سکه ای فقط
جای نان و جای قرص و فرش
به تو زنگ می زنم
ارتباط وصل می شود
سکه خرج می شود
ذوق می کنم: الو !
..
قطع می کنی ..
عشق یک تجارت است که
سود ِ آن زیان ِ خالص است
" احسان پرسا
"
لااقل بگو نمی خواهی برگردی
اینطوری تکلیف خودم را می دانم
و باز...
منتظرت می مانم
از انتظارش خسته شدم...