پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

دوستی های یک طرفه

گفته بودم که از دوستی های یک طرفه بیزارم؟ گفته بودم که یک بار، دوبار، در نهایت سه بار حال یک نفر را میپرسم و برایم واقعا از ته دل مهم است که حالش خوب باشد، که مراوده کنیم باهم، که با هم در ارتباط باشیم اما اگر جواب درست وحسابی دریافت نکنم، دیگر برایم ان رابطه مرده است، دیگر حوصله توجیه کردن ها را ندارم، اصلا توجیهی لازم نیست ،وقتی کسی دلش نمیخواهد با تو در ارتباط باشد اصرار بیجا هم دیگر فایده ای ندارد...این که آدمی در دوستیش حس مالکیت داشته باشد هم شاید بدترین نوع دوستی کردن باشد اما این که کسی تمام توجهش را به آدم های دیگر که دوستش هم هستند بدهد اما به تو که دوستش هستی و تو را دوستش می نامد توجهی نداشته باشد، این یعنی یک طرفه بودن همه چیز و جای ناراحتی دارد، و این میشود که در دوستی هایم حسادتی ندارم، مالکیتی ندارم،اما نمیتوانم تا همیشه در برابر بی توجهی جوری وانمود کنم که نمیفهمم، متوجه نیستم و خودخواسته خودم را به کوری بزنم و بمانم...همیشه هم نباید ماند اما گاهی هم باید گذاشت و رفت تا نبودنت حس بشود تا حسرت بودنت بر دل بعضی آدم های دوست نما بماند...

ریزنویس



آدمیست دیگر...



آدمیست دیگر، دلش میخواهد لاف بزند که از هیچکس هیچ توقعی ندارد، که بی توقع وبی منت محبت میکند و از دیگران هیچ انتظاری ندارد، دلش میخواهد بگوید همه مهربانی هایش به همه آدم ها چه خاص وچه عام بی چشم داشت است...اما میدانی؟ گاهی آدمی بیخود انکار میکند، گاه آدمی واقعا انتظار دارد ، آن ته بی انتظاریش باز هم انتظار است و بس...آن هم درست وقتیست که آنقدر محبت کرده است که ته دلش ناخواسته ایجاد توقع کرده است...اما امان از آن وقت هایی که محبت هایت تماما بی پاسخ بماند، که درگیر مهربانی یک طرفه بشوی انگار دیگر انتظاری نداشته باشی برای برگشت محبتت اما توقع جواب عکس را هم نداری...گاهی آدمی در زندگی خودش را گول میزند که توقعی ندارد، که دلش میخواهد محبت کند، اما راستش بزرگترین دروغی که به خودت گاه میگویی همین است، محبت کردنت به آن شخص از سرخاص بودنش است، که اگر خاص نبودمحبت هایت هم خاص نمیشدند، آن وقت است که توقع داری که محبت او هم خاص بشود که اگر نشود اذیت میشوی، دلت میشکند ، صدای شکستن خودت را میشنوی و باز هم انکار میکنی...آن وقت است که بدبین میشوی به محبت کردن، در همین بی انتظاری هاباز هم انتظار است...خودمان را گول نزنیم...

ریزنویس

 

حذف فیزیکی آدم ها از زندگی


راستش حذف فیزیکی آدم ها از زندگیت خنده دارترین و توجیه ناپذیرترین کار ممکن در زندگیست...آدمی وقتی که کسی را از زندگیش حذف می کند باید بتواند از ذهنش قلبش و دلش بیرونش کند، نه آن که با حرف هایش بخواهد به بقیه یا خودش ثابت کند که حذف شد، تمام شد، که اگر اینطور باشد یعنی تمام نشده، یعنی هنوز درگیرش هستی.راستش باید بلد باشی که اگر کسی را حذف کردی، از قلبت بیرونش کنی و آن گاه به رسم ادب و نزاکت و انسانیت حضورش رو تحمل کنی ...گاه زمان خود به خود تو را آنقدر بی تفاوت می کند که آنقدری که روی حضوری فیزیکی هم حساس شده بودی دیگر حساس نیستی...اصلا انگار آن آدم دیگر نباشد، آدمی تنها از سر لج ولجبازی با خودش گاه به همه چیز توجهی خاص تر از آن چه که باید می کند ، انگار هرچه بیشتر نخواهد مساله ای برایش مهم باشد مهم تر جلوه می کند و بیشتر بدان فکر می کند.اما زمان این عنصر معجزه گر گاه آنقدر حال آدم ها را عوض میکند وبی تفاوتت میکند که دیگر احتیاجی نیست به خودت سخت بگیری...گاه زندگی سخت می گیرد، زندگی و صبوری کردن سخت می شود اما سخت گیری زیادی هم گاهی دردسرساز می شود...

ریزنویس