تقدیم به آنها که می توانند ،همه انسانها
دیگر مگو
در سرنوشت ما
هرگز بسان خط موازی
چونان دو ریل خط قطاری که می روند
امکان آن تلاقی پاک نگاه ، نیست
باور تو می کنی
من دیده ام دو خط موازی
در نقطه ای به هم
نزدیک می شوند
نزدیک تر ، به قصد تلاقی
کنار هم
بی اعتنا به رسم توازی ، به روزگار
با باور رسیدن هنگامه وصال
تقدیر دیگری رقم زده ، نزدیک می شوند
دستان به دست هم سپرده ، ملاقات می شوند
یعنی که می شود دوباره یکی شد به روزگار
آهسته گوش کن
وقتی که خط آهنی بتواند رقم زند
رسم تلاقی و دیدار آشنا
ما نیز قادریم
آری تو شک مکن
تقدیر دست ماست
پایان سرنوشت
باید ز سر ، نوشت
در ایستگاه عشق
در یک تلاقی زیبای عاشقی
آن لحظه ی به هم رسیدن چشمان پاک ما
زیبا زمانه دیدار
می رسد
کیوان شاهبداغی