پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

گاهی...


گاهی غرور یا شایدم خجالت اجازه نمیدهد آدم بیشتر از یک جمله خواهش کند !!

گاهی آدم تمام احساسش تمام دلتنگی و خواسته اش را در همان یک جمله میگنجاند !!

گاهی آدمی
هزار بار میمیرد
تا فقط آن یک جمله را بگوید !!

پس بیاییم 
از آن خواهش از آن یک جمله 
براحتی نگذریم ...

"آقای پاپیـون"


+ وقتی اون خواهش،اون احساس،اون دلتنگی رو نادیده میگیرید

منم یاد میگیرم که اسمتون رو خط بزنم...

 

بعضی ها می آیند ...


بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا فراموش شوند 
بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا دلت سخت بگیرد از حرف هایِ نسبتا خوبُ زیادی رویا پردازانه شان!
بعضی ها میایند 
که بعدا هوای دلت را ابری کننــد..
میایند 
و بعدا تو خودت نیستی 
میاینـد 
و تو بعدا مجبوری که پا رویِ بعضی باور هایت بگذاری 

همین بعضی ها تحت الشعاع قرار میدهند فکرت را، دلت را، نگاهت را
که سنگ باشد 
سنگ با احساس، با غرور..
همین بعضی ها با اینکه دوستت دارند 
اما میایند که دلت را فقط بگیرانند 
که فقط درد بکارنـد 
بغض حتی؛
و بعدا برونـد 
من که هیچ، دلِ " حرف " ها هم میگیرد از حرف زدنشان 
حرمت دلِ من که هیچ، حرمت دلِ حرف ها را هم نگه نمیدارند 
آه من که هیچ، 
خدا کند آه " حرف " ها دامانشان را نگیرد... 

فرحناز جارالهی

ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ



ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﺪ! ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺟﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﻧﻪ! ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺁﯾﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ
ﮐﺞ ﮐﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯼ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩﻣﺎﻥ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﺮ ﻣﯿﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ؟ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﭼﯿﺰﮐﯽ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﭘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩﺍﻡ
ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﯽﻧﺸﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺨﻮﺍﻥ ! ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ

انسیه سادات هاشمی

Don't hurt me


آدم هایی هستند که میدونن دوسشون داره یکی، میدونن تمام رفتارهای یکی از سر عشق هست و نه عادت، اما به روی خودشون نمیارن. انگار دچار جوری مرض باشن که بخوان از کسی سواستفاده احساسی کنند، انگار بخوان از این که کسی بهشون توجه ویژه داره احساس غرور و اعتماد بنفس کنند و لذت ببرند ، تا جایی پیش میره که طرفشون رو روز به روز وابسته تر میکنن تا اونجا که حتی به عشقش معترف بشه و تازه اینجا هست که میزنن زیر همه چی که ای آقا من تنها و تنها روی تو حساب یه دوستی عادی باز کرده بودم و ما نمیتونیم پیش بریم و از این جور صحبت هایی که این روزها به گوش خیلی ها آشنا شده.تو گویی این بیماری روز به روز واگیرش بیشتر می شود و تعداد بیشتری آدم رو به خود آلوده کند. همین میشود که حرمت دوست داشتن هم از بین می رود، عشق تنها به داستان توی کتاب ها تعلق خاطر پیدا می کند، آدم ها بهم بی اعتماد می شوند. می گویم مگر انسانیت چه کم دارد که برای زندگی همچین مسیرهای رذیلت باری را انتخاب کرد؟ راستش آنقدر این روزها از این داستان ها می شنوم که دیگر مرز بین داستان و واقعیت را هم گم کرده ام. نمیدانم بی اعتماد شدن چه مزیتی دارد که این روزها همه می خواهند دچارش شوند...مگر دوست داشتن چقدر تلخ است که تنفرو بی عشقی آنقدر شیرین شده است...می خواهم بگویم که شما را به خدا اجازه ندهید این طور بشود، اجازه ندهید احساسات آدم ها اینطور فرو ریزد همچون فروریختن ارگ بم زیر بار زلزله سهمگین...مگذارید احساسات آدم ها زیر بار زلزله بی عشق شدن و بی اعتمادی فرو ریزد و همه زندگیشان بر سرشان به ناگاه آوار شود


ریزنویس

نه "ترک"ام می کند عشقت، نه "کاری" می دهد دستم


بدان قدر مرا! مانند من پیدا نخواهد شد!
که هر کس با تو باشد -غیر من- دیوانه خواهد شد

نه "ترک"ام می کند عشقت، نه "کاری" می دهد دستم
جوان "بیکار" اگر باشد، وبال خانه خواهد شد!

اگر امروز "بغضم" را براند شانه های تو...
کسی غیر از تو فردا "گریه ام" را شانه خواهد شد...

غرورم را شکستی راحت و هرگز نفهمیدی
که «برجی خسته»* با پس لرزه ای ویرانه خواهد شد

نفهمیدی که وقتی "عشق" باشد، کرم خاکی هم
اگر پیله ببافد دور خود، پروانه خواهد شد!

تو را "من" زنده خواهم داشت! زیرا عشق من روزی
برای نسلهای بعد ما افسانه خواهد شد...


حسین زحمت کش