پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

در دل ابر نگهداری باران سخت است



خبـر خیر ِتو از نقل رفیقان سخت است

حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران سخت است

کشتی ِ کوچک من هر چه که محکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان سخت است

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

کاظم بهمنی



لیلی ِ ما! کجایی؟


به عصای موسی اشاره کرد و گفت:
-
این چیست که در دست داری موسی؟
موسا گفت:
-
عصاست تصدقت شوم. با این برگ‌ها را از درخت می‌ریزم. خسته که می‌شوم به آن تکیه می‌دهم. گوسفندان را پی می‌کنم و چه و چه.
او می‌دانست این عصاست و موسی می‌دانست او می‌داند این عصاست. او گفت که موسی فرصت گفت‌و‌گو با معشوق را پیدا کند و موسی فهمید معشوق چه راهی برای او باز کرده، فرصت را غنمیت شمرد و گفت و گفت و گفت.
ما هم می‌گوییم. از ما هم بپرس. هر چند نپرسیده یک عمر با تو گفت‌و‌گو کردیم. لیلی ِ ما! کجایی؟ دل ِ ما تنگ است تصدقت شوم.

علیرضا روشن