پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده
پاورقی های روزانه

پاورقی های روزانه

یه کپی پیست ساده

بیا دو خط موازی باشیم !


دو خط موازی
به هم نمی رسند 
اما جدا هم نمی شوند 
و عشق همین است ..
بیا دو خط موازی باشیم !


ترجمه آزاد: " احسان پرسا "
شاعر: غادة السمان

 

فقط یک گناه وجود دارد ...


فقط یک گناه وجود دارد ...
فقط یکی : آن هم دزدی است !
هر گناهِ دیگری ، صورت ِ دیگر ِ دزدی است ... !

وقتی مردی را بکشی... زندگی را از او دزدیده ای !
حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای ...
همین طور حق بچه هایش را به داشتن پدر ... !

وقتی دروغ بگویی ...
حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای !

وقتی کسی را فریب بدهی ...
حق انصاف و عدالت را دزدیده ای... !

خالد حسینی

نباید رویش حساب کرد !


زندگی به من آموخت

آدمها نه دروغ می گویند، نه زیر حرفشان می زنند ...
اگرچیزی می گویند صرفا " احساسشان " درهمان لحظه ست ...
نباید رویش حساب کرد !

خانواده‌های خوشبخت |کارلوس فوئنتس


+ روی حرفتون نباید حساب میکردم...

وقتی کسی را که نداری دوست داری


وقتی کسی را که نداری دوست داری
با عشق داری روی خود، پا می‌گذاری

وقتی به جای "من"، ضمیرت می‌شود "تو"
از "تو" برایت مانده یک "او" یادگاری...

وقتی که غیر از خاطراتی گنگ و مبهم
چیزی نداری که نداری که نداری...

وقتی هوایت ابری است و بغض داری
تا شانه می‌بینی هوس داری بباری...

وقتی برای زندگی یک راه داری
از راه سهمت می‌شود چشم انتظاری...

وقتی که هی نه می‌شود، نه می‌شود، نه...
وقتی که آری بوده، آری بوده، آری...

وقتی نمی خواهی که تنهایی بمیری
اما میان زنده ها هم بی قراری

وقتی بمیری پیش از آن که مرده باشی
باید به قدر زندگی طاقت بیاری

رضا احسان پور

 

مرد ها راه ِ ماندن را گم کرده اند.

یکی بیاید به این زن حالی کند،

مرد ها

راه ِ ماندن را گم کرده اند.

 

یکی به زن حالی کند؛ بیهوده بند کفش های مردی را گره کور نزند لطفا!


الهــام


مرا ببخش


این ابرها را

من در قاب پنجره نگذاشته ام

که بردارم...

اگر آفتاب نمی تابد

تقصیر ِ من نیست...

با این همه شرمنده ی توأم؛

خانه ام

در مرز ِ خواب و بیداری ست

زیر ِ پلک ِ کابوس ها

مرا ببخش اگر دوستت دارم

و کاری از دستم بر نمی آید...

 

رسول یونان

او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی


هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی؟

یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیــدی؟

آیــا تـو هـم  هر پــرده ای را تا گشودی

از چــار چــوب پـنـجـــره دیـــــوار دیــدی؟

اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی؟

از زیـــر امــــواج آســـمـان را تــار دیدی؟

نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی؟

از «آتـنـا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی؟

در پـشـت دیـوار ِحیاطی شعـر خوانـدی؟

دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی؟

آیا تو هم با چشم ِ بـاز و خیس ِ از اشک

خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی؟

رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟

بیـمار بـودی مثل ِمن ؟ ، بیمار دیــدی؟؟

حقـا که بـا مـن فــرق داری ــ لا اقـل  تـو

او را که می خواهی خودت یک بـار دیدی

 

کاظم بهمنی

 

آدم ها آدمند سخت دل می کنند


آدمها زودتر از آنچه تصور کنید وابسته میشوند چه در این قابهای مجازی و چه در بیرون آدم وقتی دلش پیش کسی گیر کند به آن پیوند می خورد جوش می‌خورد، قاطی میشود و دیگر برای جدا کردنش راهی جز سلاخی نیست اگر هم بتوانی منصفانه نصفش کنی در هر نیمه گوشت و خون دیگری باقی میماند. دور شدن از یکدیگر یا تمام کردن یک رابطه، آن‌هم به جبر تجربه گرانی است تا آدمها یاد بگیرند، آدم ها آدمند سخت دل می کنند، سخت میروند ، سخت جدا میشوند . جدا شدن و فراموشی کامل ِکسانی که دوستشان داریم و پر از خاطره اند، تقریبا نشدنی است

ناشناس

دلتنگتم


دلتنگتم زیـــــــــــــــــــــــــــــــاد

ولی باید صبر کنم، صبر کنم تا شاید خودت به بهونه ی کاری سراغم بیای و این یعنی....

"عزیزم بی تو میمیرم" فقط نقلی به مضمون است


عجیب این درد عشق و عاشقی مانند افیون است 
کـه هـر جـا لـذتی بـاشـد ، درون درد مـدفـون است

چو مغـروران بـی منـطق نگو از عشق بیزارم 
که ناگه میزند بر دل ،شگرد او شبیخون است

میان جنگ هم باشی سراغ ات عشق می آید 
که رکسانه سمرقند و سکندر اهل مقـدون است

نمی خواهم که بدگویم ز عشق و عاشقی اما... 
نمی خواهم چنین باشد ولی انگار قانون است

سـمـرقـنـد و بــخـــارا را بـه پــای مــی هــدر دادم 
کجایی ترک شیرازی که از دستت دلم خون است

بـدان دیـوانه گشتن بهتر از عـاشق شدن باشـد 
ببین فرهاد شیرین میزند ، لیلا که مجنون است

درون شــعـــر هـــا دیـــگـــر کــلامـــی را مــکـن باور 
"
عزیزم بی تو میمیرم" فقط نقلی به مضمون است

اگر عاشق شدی مردانه عاشق باش و تکـپر باش 
از این شاخه به آن شاخه پریدن کار مـیـمـون است

سید تقی سیدی

 

دفترهای قدیمی کاهی


ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...

هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...

حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!


ناشناس

 

وقتی آدمها شمارا ترک میکنند مانعشان نشوید


وقتی آدمها شمارا ترک میکنند مانعشان نشوید
شما با کسانی که رهایتان می کنند آینده ای ندارید
آینده شما آنهایی هستند که در زندگیتان می مانند
و در همه حال همراه و همقدم شما هستند

"رومـن گـــــاری"

 

چای عطردار...


چای عطردار اساساً بدلی‌ست. چایِ خوب حتی نیازی به قند و نبات و دارچین هم ندارد. چایِ خوب دیردم است و دیر رنگ می‌گیرد، دانه‌های یک‌اندازه دارد و رنگِ یکنواخت. در بعضی قهوه‌خانه‌ها خاکِ‌چای در قوری می‌ریزند که زود رنگ بدهد و مشتری‌های گذری را مجاب کند، اما قهوه‌خانه‌نشین‌ها خوب می‌دانند که باید چایِ خشک را آب کشید، سپردش به آبِ جوش و قوریِ چینی، و صبوری کرد با شعله‌ی کمِ سماور. هر رنگ‌آبه‌ای که چای نمی‌شود... حالا تو هَی خودت را پشتِ آن کت‌شلوار سناتور و کراواتِ باس و خودنویسِ پارکر و گوشیِ اَپل و تبلتِ ترمه‌پوش و آدرسِ خانه‌ی پدری و خاطراتِ سفرهای اروپایی‌ات پنهان کن، خیال کن ما هم «چای نخورده»‌ایم و «قهوه‌خانه ندیده» .


 
محمد فائق

خوشبختی یعنی


خوشبختی یعنی:
داشتن کسی که پشتیبانت باشه
داشتن کسی که همراه و همدمت باشه و تورو بفهمه
یاد گرفتن استفاده از شادیهای ساده
و مهمتر از همه داشتن یک وجـــدان راحت

"هاروکی موراکامی"

 

بعضی ها می آیند ...


بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا فراموش شوند 
بعضی ها اصلا میایند 
که بعدا دلت سخت بگیرد از حرف هایِ نسبتا خوبُ زیادی رویا پردازانه شان!
بعضی ها میایند 
که بعدا هوای دلت را ابری کننــد..
میایند 
و بعدا تو خودت نیستی 
میاینـد 
و تو بعدا مجبوری که پا رویِ بعضی باور هایت بگذاری 

همین بعضی ها تحت الشعاع قرار میدهند فکرت را، دلت را، نگاهت را
که سنگ باشد 
سنگ با احساس، با غرور..
همین بعضی ها با اینکه دوستت دارند 
اما میایند که دلت را فقط بگیرانند 
که فقط درد بکارنـد 
بغض حتی؛
و بعدا برونـد 
من که هیچ، دلِ " حرف " ها هم میگیرد از حرف زدنشان 
حرمت دلِ من که هیچ، حرمت دلِ حرف ها را هم نگه نمیدارند 
آه من که هیچ، 
خدا کند آه " حرف " ها دامانشان را نگیرد... 

فرحناز جارالهی

خارپشتی شده ام


خارپشتی شده ام
که تیغ هایش دنیای امنی برایش ساخته
اما حسرت نوازشی عاشقانه تا ابد بر دلش مانده است...


ناشناس

پاک کردن ...


انسان هایی بودیم

که به پاک کردن 

عادت داشتیم 

ابتدا

اشک هایمان را پاک کردیم

سپس

یکدیگر را ...

********

ایلهان برک (İlhan Berk)

حقیقت این بود


حقیقت این بود؛
هر آنقدر که توانستیم
کسی را خوشحال کردیم
به همان اندازه هم تنها ماندیم

جمال ثریا